Wednesday, January 14, 2015

داستان کنیزک و امام !




و اندرباب الهامی که چرخید
از این دنده به آن دنده بغلتید

شبی خوابید آدم وار و اما
سحر ناگاه از وحشت بپرید

به خوابش دید آغا رهبری را
که آورده برایش روسری را
بهمراهش هزاران جن خاموش
همه اندرحجاب و سربپا گوش
کنیزانی که همچون شب سیاهند
همه پوشیده درشال و کلاهند
جناب رهبری گریان و نالان
پروستاتش شده بدجور داغان
نه تنها دست او افلیج گشته

علم اوضاع او هم گیج گشته !
بگفتا راه درمانم تویی تو
دوای پیری جانم تویی تو
فقط درمان دردم گیسوانت

بزیر مقنعه پنهان دهانت 


بیا آرام جانم پشت ویترین 


بده کامم ا ز آن لبهای شیرین 


نگو که من پروستاتتم خراب است 

ولی قلبم ببین در پیچ و تا ب است 

اگر افلیج و پیر و بد سرشتم 

چو غولی ترسناک و پست و زشتم

ولی آغای تو هستم کنیزک 

دلم را من به تو بستم کنیزک

تو میدانی کنیزک چون شراب است

به عقد خود درآوردن ثواب است


فقط درمان دردم چادر تست --

- حجا ب گیسوان نادر تست -- 

حجاب و عینک و دستار و دستکش -

! دوای درد آخوند دوا کش !!!

Wednesday, February 29, 2012

گزارش مکتبی جایزه اسکار - طنز از هادی خرسندی


هادی خرسندی

بسمه قاصم الجبارین و جبارالقاصمین و باز بالعکس.
مراسم اسکار دیشب که مصادف با شهادت حضرت علی اصغر بود ابتدا با سرود پرطنین انجزه انجزه آغاز شد. سپس اصغر فرهادی به اتفاق دختر، پسر، دائی، عمه و خاله و پسرخالۀ خود در حالیکه شعار «مرگ بر اسرائیل» سر داده بودند روی صحنه آمدند. در این موقع پیمان معادی بازیگر نقش مقابل سیمین، یک پرچم اسرائیل را که آتش زده بود دور سالن گرداند.
زیبائی مراسم آنجا بود که در این موقع لیلا حاتمی بازیگر نقش مقابل نادر کلید چراغ های سالن پانصدهزار نفری را زده و در حالیکه سالن در تاریکی مطلق فرو رفته بود گردش پرچم آتش گرفتۀ اسرائیل درخششی چشمگیر داشت و حاضران متوجه شدند که آستر آن نیز پرچم آمریکا میباشد. به محض روشن شدن چراغ ها تیم اسرائیل به اتفاق کارگردان و فیلمبردار و بازیکنان و مربی و کاپیتان و نیمکت نشین ها سالن را ترک کردند.


Monday, February 27, 2012

آژانس اتمی و جمهوری اسلامی - کاریکاتور


کاریکاتور از توفیق عقیلی

Friday, June 13, 2008

جشن كتابسوزان

جشن كتابسوزان
طنززیر از طریق یی میل بدست من رسیده است و نویسنده اش را نمیشناسم
دبيركل نهاد كتابخانه‌هاي عمومي ایران اعلام کرده‌است، «طرح جمع‌آوری کتاب‌های منفی از کتاب‌خانه‌های سراسر کشور به زودی اجرا خواهد شد.» بنابراين از اين به بعد –تا زمان نابودي كتابخانه‌هاي كشور- در كتابخانه‌ها فقط شاهد كتاب‌هاي مثبت خواهيم بود.

عضو كتابخانه: سلام. كتاب "چنين گفت زرتشت" رو مي‌خواستم. كدش چنده؟
متصدي: اين كتاب جمع شده. مي خواي جاش چنين گفت معجزه هزاره سوم رو بدم؟
عضو كتابخانه: نه. پس لطفا كتاب رام كردن زن سركش رو بديد. اثر ويليام شكسپير.
متصدي: هيسس. اسم اون آدم رو دي گه نياري ها. از اون كتاب‌ها هم اصلا نداريم. مي‌خواي جاش بيوگرافي فاطمه رجبي رو بهت بدم؟

عضو كتابخانه: نه بابا اونو كه امور تربيتي مدرسه بچه‌م مجاني بهشون داده. اشكال نداره. لطفا يه كتاب راهنماي آشپزي بديد.

متصدي: اين كتاب‌ها رو هم چون تشخيص دادن كه مال طبقه مرفهين هست جمع كردن. ولي در عوض كتاب راهنماي "چگونه دختر شانزده‌ساله در آشپزخانه به انرژي هسته‌اي دست يافت" رو برات ميارم. خيلي عاليه، نويسنده قصه هم خود دكتر احمدي‌نژاده.
عضو كتابخانه: نه قربونت شم. اونو فيلمشو سه بار ديدم، كتابش به دردم نمي‌خوره. شما چي پيشنهاد مي‌دين؟

متصدي: اگه كتاب علمي مي‌خواي فعلا فقط "خواص معجزه آساي اسيد سولفوريك" تاليف ع.پورمحمدي رو داريم و "How can we change money to shit" از انتشارات بانك مركزي رو داريم.
عضو كتابخانه: كي حوصله خوندن اين كتاب‌ها رو داره. كتاب سرگرم كننده ندارين؟
متصدي: جلد پنجاه و سوم سفرهاي استاني رو ببر. پسرم خونده بود كلي خنديده بود. آخرش هم يه عالمه عكس‌هاي بامزه داره.
عضو كتابخانه: خوبه همينو بدين لطفا.
متصدي: نداريم كه الان. بايد بري تو صف!


Wednesday, June 04, 2008

این‌طور نباشد که ما ارتحال کنیم، شما عشق و حال*

این‌طور نباشد که ما ارتحال کنیم، شما عشق و حال*
وب لاگ زیتون
برادران و خواهران!خدای تبارک و تعالی شاهد است که این روزها وقتی چشمم به بعضی از این جاده‌ها می‌افتد نمی‌توانم تاب بیاورم! آخر این روزها روزهای ارتحالات ما می‌باشد یا عشق و حال شما؟ جاده چالوس از تهران که نگاه می‌کنی تا خود چالوس و شهرهای دیگر همین‌طور ماشین است که در ترافیک گیر کرده است الا ماشائلله. آخر مرقد ما جنوب تهران، بغل بهشت زهراست یا شمال؟راه را عوضی نرفته‌ای برادر؟ راه را عوضی نرفته‌ای خواهر من؟من به بسیجی‌ها اعلام خطر کردم! گفتم جاده‌ها را ببندید و فقط به طرف مرقد ما باز باشد. اما گفتند از توان ما خارج است. جلوی ماشینی را می‌گیریم می‌گوییم سر خر را کج کن! دخترک خائن و خبیثی از صندلی پشت می‌گوید برادرِ من نگران نباش... مایوی دو تیکه‌ی مشکی‌ام را برداشته‌ام. برای عزاداری می‌روم شمال.من توی دهن آن دختر می‌زنم! من توی دهن پدر آن دختر می‌زنم! توی دهن مادرش هم می‌زنم! به واسطه‌ی تربیت دختر ناشزه‌ای چون او! من به پشتیبانی بسیج تربیتِ دختر تعیین می‌کنم! تربیت پسر هم به هکذا!این دولت اسلامی برای این روزها چه برای شما کم گذاشته که همه‌تان از سه‌ماه پیش رفته‌اید برای این چهار روز( دو روز ارتحالات و یک جمعه و یک بین‌التعطیلین) در یک شهر تفریحی هتل رزرو کرده‌اید...به من خبر رسیده که بلیت سفر به دبی از 180 هزار تومن در روزهای ارتحالات ما به 400 هزار تومن رسیده!تمام تورهای داخل و خارج از سه‌ماه قبل به فروش رفته. تمام هتل‌ها رزرو شده. اُف بر تو!در حالیکه ستاد ما اتوبوس‌های مجانی تحت عنوان راهیان نور در اختیار شما گذاشته‌ایم به طرف مرقد مان. به هر کارخانه دستور داده‌ایم ده هزار پرس غذا بیاورد. و همه چیز! همه نوع مأکولات و اطعمه و اشربه!سینماها را در این روزها بستیم و بهترین برنامه‌های تلویزیونی برای شما تدارک دیده‌ایم. و لاکن، برادر من، آب‌شنگولی می‌بری شمال؟ ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق و دانسینگ باشد . همه هستی ما به كام آمریكا برود.ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه نهضت ارتحالات را زنده نگه‌داریم! چرا برای امام حسین(ع) شله زرد می‌پزید و برای من نه! مگر من چه هیزم تری به شما فروختم؟ برای خاطر شما جام زهر ننوشیدم؟ گرچه زهرش یک سال طول کشید اثر کند.
من باید یك نصحیت به مردم بكنم و یك تشكر از بسیح، اما آن نصحیتی كه می كنم این است که امت عزیز من، مستقل باشید، درست است زحمت کشیده‌اید، خون داده‌اید، اما حیثیت و آبرو داشته باشید، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند که شما آدم شوید. شما نمی خواهید مستقل باشید؟ برادر! خواهر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر آمریکا و اسرائیل باشید و همه‌اش خوشی کنید. ولاکن من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه بسیج می گوید بگوئید. بسیج مگر چه می‌گوید؟‌می گوید ملت باید مستقل باشد و در ارتحالات شرکت کند. ملت نباید زیر فرمان دولت آمریكا و اسرائیل و سایر اجنبی‌ها پاشد برد شمال. پاشد بِرَد دوبی.شما هم بیائید به آغوش بسیج، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم. برای شما فرودگاه را هم بسته‌ایم! فروشگاه‌ها، سینماها، حتی سبزی‌‌فروشی‌ها را هم بسته‌ایم! دیگر چه می‌خواهید.آبروی امت اسلامی و نهضت اسلامی را حفظ کنید... گزک به دست خبرگزاری‌های خارجی ندهید. مایوی دوتکه نپوشید! ما می‌خواهیم نظام محفوظ بماند!لكن نظام ناشی از ملت در خدمت بسیج نه در خدمت اجانب!یک چیز دیگر باید عرض کنم و آن این است که بعضی دشمنان برای هم پیامک می‌فرستند که هپی ارتحالیدی**. امروز شنیدم موقع خداحافظی همه به هم همین‌ها را می‌گویند.وقتی این را شنیدم استخوان‌هایم به لرزه درآمد حتی از روزی که شنیدم شورت لامبادا مد شده بیشتر!خواهرم، برادرم،‌ دست بردار از این کارها!به علت تألمات روحی قادر به ادامه‌ی سخنرانی نیستم.والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته

Thursday, February 07, 2008

گفت و گو با سناتور خيالي




هادی خرسندی
---------------------------------------------------

گفتا بنفيشال بود دولت محمود ------ گفتم که وري گود
پس گفت که وي آر هپي از حالت موجود--------- گفتم که وري گود

گفتا بدهيمش خودمان بمب اتم نيز ------ هم گنده و هم ريز
مشروط به اينکه نکند منفجرش زود ---- گفتم که وري گود

گفت اينهمه جنجال همه هست سر نفت ------ گفتم همه‌اش رفت
گفتا شل و تگزاکو و غيره همه خشنود--- گفتم که وري گود

ميگفت از آن "مرگ براين امپرياليست" ------ ديگر خبري نيست
انگار که افکار خميني شده مردود ------- گفتم که وري گود

گفتا که نخورديم فريب سخنانش ----- داديم زمانش ....
تا دمب خروسش بشود ظاهر و مشهود ------ گفتم که وري گود

گفتا که به ما گفت که شيطان بزرگيد ------ درّنده چو گرگيد
حضرت ولي از لندنيان هيچ نفرمود ---- گفتم که وري گود

ميگفت "امام‌لاين" خطا کرد و ضرر زد ------ گفتم که وري بد
گفتا که ولي "خامنه‌اي لاين" دهد سود ------ گفتم که وري گود

گفتا به دل رهبرتان هرچه اميد است ------ از کاخ سفيد است
هرچند به ظاهر کلماتش غضب‌آلود ------- گفتم که وري‌گود

گفتا که مرادش ندهد حضرت پوتين ------- در کاخ کرملين
مائيم که داريم سخا و کرم و جود ---------- گفتم که وري گود

گفتا که رسد نامه و پيغام فراوان ------ از جانب ايران
هر حجت‌الاسلام بود در پي مقصود ------ گفتم که وري گود

ميگفت که گيرند زهم پيشي و سبقت ------ آخوند جماعت
انگار که بوش است همان مهدي موعود! ------ گفتم که وري گود

گفتم پرزيدنت شما هست موفق ------ بن لادن برحق!
خوبست که اسفند برايش بکني دود ----- گفتا که وري گود !!

گفتم که "وري گود ِ" من از روي کنايه‌ست ------- از حرص و گلايه‌ست يعني نه که تأئيد اراجيف شما بود ------ گفتا که چقد «رود» ----- گفتم که وري گود!